بعد از انتشار این عکس، به سرعت هنرمندان، شبکه های اجتماعی و حتی تعدادی از سیاستمداران واکنش نشان دادند؛ با این حال باید مدتی می گذشت تا در مورد هویت حقیقی نامبرده اطلاعات بیش تری منتشر شود. روز پنجشنبه منابع محلی کردی و شبکه خبری العربیه اخباری را در این مورد منتشر کردند. بنا بر این گزارش، این کودک تنها سه سال سن داشته و نام وی «آلان کردی» بوده است. واژه «آلان» از واژه های کهن خانواده زبانی فارسی است که امروزه در زبان های کردی، تاتی، اوستیایی و حتی بخش غربی این خانواده زبانی (اروپای جنوبی) کاربرد دارد. در زبان کردی، واژه آلان معادل دقیق واژه «کسی که پرچم پیروزی را حمل می کند» می باشد. شاید همین نام کودک سوری نیز می تواند دستمایه متن ها و آثار هنری ماندگاری شود.
انتشار تصویر جسد کودک آواره غرض شده در دریا، موجی از واکنش های هنری را در پی داشت که در میان آن ها، تصویر فوق شهرت جهانی پیدا کرد.
«احمد القاضی» خالق این تصویر می گوید: «این کودک همچون فرشته ای بود که اگز به جای تحت خواب خود در ساحل دریا آرام گرفته است؛ اما ملائکه او را در آغوش خود گرفته و برایش مادری می کنند.» با این حال در شبکه های اجتماعی، تصویر فوق را به اشتراک گذاشته و او را «فرشته نجات و همیاری برای آوارگان سوری» می خوانند امیدوارند این فاجعه، باعث حمایت بیش تر از آوارگان سوری شود.
تعداد بیش تری از تصاویر هنری رسم شده برای این کودک را می توانید در این لینک مشاهده کنید.
آلان در این سفر، همراه با برادر 5 ساله خود در دریا غرق شده اند؛ اما پدر آن ها هنوز زنده است و می تواند وقایع را بازگو کند. «زینة ابراهیم» از خبرنگاران سرشناس کرد توانسته با پدر وی (عبدالله) صحبت کند: «ما را یک ترک سوار قایق موتوری خود کرد؛ اما به محض مشاهده طوفانی شدن دریا، ما را ترک کرد و با یک قایق کوچک پا به فرار گذاشت. شرایط وحشتناکی بود. همسرم دو کودک 5 ساله و 3 ساله خود را به سینه چسباند و من هم سعی کردم کنترل قایق را به دست گیرم. شاید یک ساعت در برابر امواج مقاومت کردم؛ اما ناگهان قایق برگشت و ...»
نمایی دیگر از جسدی که دنیا را نکان داد.
عبدالله از نامردی قایق سوار ترکی گله بسیار دارد: «نه فقط آلان، بلکه همسر و دو کودکم همگی کشته شدند. وقتی آن ملوان ترک فرار کرد، قطبنما را با خود برد. ما وسط دریا بودیم، بدون این که بدانیم کجا هستیم و به چه سمتی حرکت کنیم! ما خواستیم از مرگ جنگی فرار کنیم؛ اما در طوفان شاهد غرق شدن همه خانواده ام بودم.»
پدر کودک، لحظاتی قبل از دریافت جنازه کودکش
زینه ابراهیم از عبدالله می خواهد کمی در مورد زندگی خود و سال های حیات آلان صحبت کند: «من اصالتا کردزبان و اهل کوبانی بودم؛ اما در یک مغازه اصلاح سر در محله «رکن الدین» دمشق زندگی می کردم. یک سال قبل و در شرایط حمله داعش به کوبانی بود که با همسر خود (ریحانه) و پسران 4 ساله و 2 ساله خود تصمیم گرفتیم زندگی در شرایط صلح را تجربه کنیم. احساس می کردیم سوریه تا سال های سال اسیر جنگ داخلی خود خواهد بود؛ اما ما در صورت فرار و عبور از یک دوره کوتاه پرالتهاب، بتوانیم در منطقه ای دیگر بابت امنیت خانواده خود مطمئن باشیم.»
با این حال، حتی فرار از سوریه هم برای ساکنان دمشق سخت است: «به عنوان یک غیرنظامی، به سختی می توانید دمشق را ترک کنید. راه دمشق به سمت لبنان باز است؛ اما اگر بخواهید به سمت حلب بروید با مشکلات بسیاری روبرو خواهید بود. به هر ترتیبی بود، خود را به سواحل سوری رساندیم و از آن جا به ترکیه رفتیم. یک سال بود که در ساختمان های ترکیه به عنوان کارگر روزمزد با دستمزد روزانه 50 لیر کار می کردم. با این چول نمی توانستیم زندگی کنیم، اما خواهرم به ما کمک کرد تا بتوانیم یک اتاق کوچک را برای خود اجاره و خانوادگی در آن زندگی کنیم. خانه ما در ترکیه تفاوت زیادی با کمچ های آوارگان نداشت و من نمی توانستم به این وضعیت ادامه دهم. حجم آوارگان در ترکیه به اندازه ای بود که دیگر واقعا هیچ کاری – حتی در حد نظافت خیابان – وجود نداشت که یک سوری بتواند در آن مشغول شود.»
آلان (سمت چپ) با سه سال سن صاحب تصویر معروف جسد جان داده در کنار ساحل
در این تصویر برادر وی (غالب) با 5 سال سن در سمت راست او قرار دارد.
غالب و آلان هر دو در این سفر مرگبار جان باختند.
و به این ترتیب، عبدالله تصمیم به مهاجرت دوم می گیرد: «روزی دو نفر از قاچاقچیان انسان سراغ من آمدند؛ یک ترک و یک سوری. گفتند به ازای دریافت 4هزار یورو برای هر نفر، حاضرند ما را از طریق دریا به یونان برسانند تا در آن جا بتوانیم زندگی کنیم. پیشنهاد وقیحانه ای دادند و گفتند حاضرند یکی از دو فرزندم را به صورت امانی و وثیقه نزد خود نگه دارند تا مبلغ 8هزار یورو (معادل اجرت انتقال من و همسرم) را یک سال بعد از زندگی در یونان از ما دریافت کنند! جالب این که برای فرزندانم نیز مبلغ 2هزار یورو طلب کردند! بالاخره با اصرار و سماجت من و وساطت تعدادی از دوستان، آن ها حاضر شدند من و همسرم را با همان مبلغ توافق شده انتقال دهند و فرزندانم نیز همراه ما به یونان بیایند.»
و بالاخره آن سفر مرگ بار آغاز شد: «12 نفر را سوار یک قایق فایبر کرد که تنها 5 متر طول داشت. مدت کوتاهیاز سفر دریایی نگذشته بود که سیل امواج سهمگین دریا را به خروش آورد. ناگهان دیدیم ملوان ترک با تجهیزات کامل غواصی و یک قایق تک نفره موج سواری ما را ترک کرد و به این ترتیب 12 آواره سوری بدون قطب نما و هیچ تجهیزاتی در وسط طوفان دریایی واماندیم! ما مردان تلاش کردیم قایق را در سطح آب حفظ کنیم و حدود یک ساعت در این کار موفق بودیم. طی این مدت، هنوز همسر و فرزندانم در قید حیات بودند.»
عمق این فاجعه به اندازه ای بود که حتی اشغالگران صهیونیست نیز با آن همدردی کردند. در روزهای پنجشنبه و جمعه، صفحه اول اکثر روزنامه های صهیونیستی به این فاجعه اختصاص داشت.
روزنامه یدیعوت احارنوت چاپ تل آویو، صفحه اول شماره پنجشنبه خود را به این موضوع اختصاص دارد و در یکی از تیترهای خود نوشت: «تصاویری که هر کس در سراسر دنیا آن را نگاه کرد، ناخواسته برای مظومیت آن اشک ریخت»!
با این حال، لحظه تلخ جدایی فرا می رسد: «همسرم هر دو کودک را به سینه چسبانده بود؛ اما طبیعی بود که بیش تر مراقب فرزند کوچک تر باشد. یکی از امواج بسیار سنگین که به قایق برخورد کرد، پسر 5 ساله ام (غالب) را به بیرون از قایق انداخت.»
عبدالله این جا به گریه می افتد، اما مایل است جریان تلخ مرگ کودکانش را شرح دهد: «غالب که به دریا افتاد، وجودم را آتش گرفت و خود را به سینه دریا انداختم تا غالب را بیابم. در آن لحظه، فقط تصویر غالب در ذهنم نقش بسته بود ونمی توانستم به موضوع دیگری فکر کنم. اما هر چه شنا کردم نتوانستم جسد وی را بیابم. تقریبا ناامید شده بودم که ناگهان اضطراب شدیدی مرا در بر گرفت. خود را به قایق رساندم؛ اما ریحانه و آلان هم رفته بودند!!»
ابوغالب، همراه با اشک و حسرت، به تلاش خود برای بازگو کردن ماجرا ادامه می دهد: «آلان را در سطح آب دیدم و به روی قایق آوردم. کف از دهانش خارج می شد و هر چه کردم نتوانستم او را احیا کنم. واقعا جان باخته بود. آلان را رها کردم تا مادر وی را بیابم. ریحانه را در سطح دریا پیدا کردم؛ اما او هم جان باخته بود و هیچ کمکی از دستم برنیامد. من خانواده ام را سوار قایق مرگ کرده بودم. غالب را از دور دیدم و جسد ریحانه و آلان را با دستان خود لمس کردم.»
پس از این ماجرا، عبدالله به یک سمت معینی شنا می کند و بعد از حدود سه ساعت، به قایق های گشت زنی گارد ساحلی ترکیه می رسد و نجات می یابد. او در پایان، پیام خود را خطاب به دنیا عرضه می کند: «می خواهم این پیام را به سراسر دنیا مخابره کنید. دنیا باید حال ملت آواره و جنگ زده سوریه را ببیند. به صورت ویژه وضعیت آوارگان را در ترکیه ببینید. ما حاضریم یک چهارم حداقل دستمزد کارگران ترکیه را دریافت کنیم؛ اما باز هم در این جا هیچ شغلی برای ما وجود ندارد. امیدوارم این فاجعه ای که در مورد آلان رخ داد، باعث شود دنیا با نگاه انساندوستانه ای به ملت قربانی ترکیه بنگرد.»
در ماجرایی که در آلان بازگو کرد، نقش خواهر وی (عمه آلان) کاملا بارز بود؛ زنی که توانست سرپناهی برای خانواده برادرش در ترکیه بیابد. «تیما کردی» عمه آلان است که با خبرنگار روزنامه «ونکوور» کانادا در مورد کودکی صحبت می کند که تصویرش دنیا را تکان داده است: «کلمات قاصرند و نمی توانند حال ما را توصیف کنند. باور کنید آلان و غالب استحقاق مرگ را نداشتند. آن ها تنها به امید یک زندگی بهتر بر قایق سرنوشت سوار شده بودند. ما نباید در مورد مرگ صحبت می کردیم؛ ما نباید در مورد این دو صحبت می کردیم.»
تیما که خود مقیم ونکوور کاناداست، سعی می کند در مورد آوارگان سوری با صراحت بیش تری صحبت کند: «من نمی خواهم صرفا دولت کانادا را شماتت کنم؛ همه دنیا مسئول است. من سعی کردم برادرم را به کانادا بکشانم؛ اما راه های قانونی برای انتقال وی مسدود بود. چرا دنیا در مورد آوارگان سوری به صورت انساندوستانه تصمیمگیری نمی کند؟» گفتنی است برابر آمار، از آغاز جنگ نیابتی سوریه تاکنون بیش از یک چهارم جمعیت این کشور در کشورهای بیگانه پناهنده شده اند و بیش از یک میلیون نفر نیز کشته شده اند.
از خانواده چهار نفره آلان، سه نفر در تابوت های خود به کوبانی برمی گردند.
سخنگوی کردهای شمال سوریه، ادریس نعسان نیز در گفت و گو با خبرگزاری دویچله آلمان اعلام کرد جسد آلان و برادر و مادر وی در کوبانی به عنوان موطن اصلی آنان دفن خواهد شد.
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : جمعه 13 شهريور 1394
ا 23:15 نويسنده : عرفان ا